❤باتــــــــــــــلاق عشــــــق❤


نه ناراحت می شوم نه میخندم !

 

این مقدار بی تفاوتی سرطان زا نیست؟!
 

نقطه ی جوش دقیقا چه تعریفی داشت؟؟؟

 

وقتی که در تعریف این لحظه ی زندگی :
 

جوابی جز
 

تیغ های شکسته ی وسط حمام
 

ندارم!
 

و خونی که نه بند میاید
 

نه می میراند
 

نه خوب
 

نه بد…


 

 

تاريخ یک شنبه 10 دی 1391برچسب:,سـاعت 14:36 نويسنده ❤mahsa

خدایادنیایت.....

شهوت سرایی شده برای خودش........نمی خواهی فیلترش کنی؟

 

تاريخ شنبه 9 دی 1391برچسب:,سـاعت 19:17 نويسنده ❤mahsa

عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو

 

اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل

 

کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی

 

دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم

 

، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر

 

مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه

 

عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی

 

شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه

 

نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون

 

یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی


کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :


سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه

 

اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه

 

اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که

 

بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات

حرف بزنم

.


دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو

 

را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟!

 


گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا ...

 

 

picfa net%20(3) عکس هایی از چهره های زیبا با کیفیت بالا

اگه میتونی جلوی اشکاتو بگیری برو ادامـه!

 


ادامـــه مطـــلـــب
تاريخ شنبه 2 دی 1391برچسب:,سـاعت 13:48 نويسنده ❤mahsa
яima